آیه 48 سوره بقره
<<47 | آیه 48 سوره بقره | 49>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و حذر کنید از آن روزی که هیچ کس به کار دیگری نیاید، و شفاعت هیچ کس پذیرفته نشود، و فدا و عوض از کسی قبول نکنند، و هیچ یاری کننده و فریاد رسی نخواهند داشت.
و از روزی پروا کنید که نه کسی از کسی عذابی را دفع می کند، و نه از کسی شفاعتی می پذیرند، و نه از کسی [در برابر گناهانش] فدیه و عوضی می گیرند، و نه [برای رهایی از آتش دوزخ] یاری می شوند.
و بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى [از عذاب خدا] را از كسى دفع نمىكند؛ و نه از او شفاعتى پذيرفته، و نه به جاى وى بدلى گرفته مىشود؛ و نه يارى خواهند شد.
و بترسيد از روزى كه هيچ كس ديگرى را به كار نيايد و هيچ شفاعتى از كسى پذيرفته نگردد و از كسى عوضى نستانند و كسى را يارى نكنند.
و از آن روز بترسید که کسی مجازات دیگری را نمیپذیرد و نه از او شفاعت پذیرفته میشود؛ و نه غرامت از او قبول خواهد شد؛ و نه یاری میشوند.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
تجزى: جزاء اگر ما بعدش «باء- على» آيد به معنى مكافات و مجازات باشد و اگر ما بعدش «عن» آيد به معنى قضاء و اداء و بدون آنها به معنى كفايت است، «جزى الشيء: كفى» (قاموس).
شفاعة: واسطه شدن. شفع و شفاعة مصدر هستند به معنى منضم كردن چيزى به چيزى (مفردات).
عدل: (بفتح عين) عوض. آن در اصل به معنى برابرى است. اسم و مصدر هر دو آمده است. آنچه گفته شده از قبيل: مثل، عوض، ضد ظلم، همه از مصاديق معناى اول هستند.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«48» وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ
و بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى (از عذاب خدا) را از كسى دفع نمىكند و هيچ شفاعتى از كسى پذيرفته نمىشود و از كسى غرامت و بدلى گرفته نشود ويارى نخواهند شد.
نکته ها
در اين آيه به برخى باورهاى غلط و اميدهاى نابجاى يهود، اشاره شده است. آنان گمان مىكردند كه در روز قيامت اجدادشان، شفيع آنان خواهد شد. چنانكه بتپرستان، بتها را شفيع خود مىپنداشتند. برخى از آنان قربانى كردن را كفّارهى گناهان دانسته و اگر پول
«1». آلعمران، 110.
«2». جاثيه، 16.
جلد 1 - صفحه 111
نداشتند، يك جفت كبوتر را سر مىبريدند. گروهى از آنان به همراه مرده، طلا و زيورآلات دفن مىكردند تا به عنوان جريمهى گناهانش بپردازد.
غافل از آنكه قيامت بر خلاف دنياست كه برخى با پول و پارتى و يا حمايت شدن از قدرتها، بر مشكلاتشان پيروز مىشوند.
در روز قيامت، نسبت به كفّار تمام سببها قطع؛ «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» «1» و نسبتها محو؛ «فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ» «2» و زبان عذرخواهى بسته مىشود؛ «وَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ» «3» مال و فرزند كارآيى ندارند؛ «لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ» «4» و خويشاوندى نيز ثمرى ندارد؛ «لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ» «5» قدرتها پوچ مىشوند؛ «هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ» «6» و شفاعت بدون اذن خداوند پذيرفته نمىشود؛ «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى» «7» و فديه پذيرفته نمىشود. «لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ» «8»
بحثى درباره شفاعت
شفاعت از كلمه «شفع» به معناى يارى و نصرت است و به جفت چون كمك و ياور است اطلاق شده است. يعنى افرادى كه مايهاى از ايمان و تقوا و عمل داشته و در آن روز كمبودى دارند، لطفى به آن مايهها اضافه مىشود و در اثر جفت وهمراه شدن با لطف اولياى الهى، از قهر خداوند نجات مىيابند. بنابراين شفاعت، تنها شامل كسانى مىشود كه تلاشگرند، ولى در راه ماندهاند و نياز به قدرتى دارند كه در كنار آنان باشد.
حدود سى آيه از قرآن مربوط به شفاعت است كه به چند دسته تقسيم مىشوند:
1- آياتى كه شفاعت را نفى مىكنند، مانند: «يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ» «9»، روزى كه معامله و دوستى و شفاعت در آن نيست.
2- آياتى كه شفاعت را مخصوص خداوند مىدانند، مانند: «ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا
«1». بقره، 166.
«2». مؤمنون، 101.
«3». مرسلات، 36.
«4». شعراء، 88.
«5». ممتحنه، 3.
«6». الحاقه، 29.
«7». انبياء، 28.
«8». حديد، 15.
«9». بقره، 254.
جلد 1 - صفحه 112
شفيع» «1»، غير از او هيچ ياور و شفاعت كنندهاى نيست.
3- آياتى كه از شفاعت ديگران با اذن خداوند ياد مىكنند، مانند: «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» «2»، چه كسى در نزد او (خداوند) شفاعت مىكند مگر به اذنش؟
4- آياتى كه شرايط شفاعت شوندگان را بيان مىكنند، مانند:
الف: شفاعت براى كسى است كه مورد رضايت خدا باشد. «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى» «3»
ب: براى ظالمان، دوستدار و شفيعى نيست. «ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ» «4»
ج: فرشتگان براى مؤمنان، دعا واستغفار مىكنند. «وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا» «5»
با توجّه به آيات فوق، معلوم مىشود كه شفاعت بىقيد و شرط نيست و شفاعت به اجازه و اذن خداست و شفاعت شونده، بايد واجد شرايطى باشد و اگر كسى شرايط شفاعت را دارا نباشد، هر چند همسر پيامبر خدا باشد، مورد شفاعت قرار نمىگيرد. چنانكه همسر نوح و لوط عليهما السلام به علّت فسق، مشمول شفاعت نشدند. «فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ» «6»
بنابراين شفاعتى سازنده است كه انسان را با اولياى خدا پيوند دهد و مانع يأس او شود. ولى اگر ايمان به شفاعت سبب جرأت بر گناه گردد، همانگونه كه مسيحيان عقيده دارند كه عيسى فدا شد تا گناهان ما بخشيده شود، هرگز قابل قبول نيست.
سؤال: آيا شفاعتِ اولياى خدا، به معناى ايستادن در برابر ارادهى خدا نيست؟ كسى را كه خدا اراده كرده عذاب كند، پيامبر با شفاعت خود جلو آن اراده را نمىگيرد؟
پاسخ: هم كيفر بدكاران و هم اجازه شفاعت به اولياى خود، اراده و خواست اوست. بنابراين شفاعت اولياى خدا، چيزى در برابر ارادهى الهى نيست.
سؤال: آيا شفاعت اولياى خدا به اين معناست كه لطف و مهربانى آنان از خدا بيشتر است. زيراخدا مىخواهد عذاب كند و اولياى او شفاعت مىكنند؟
پاسخ: هم وجود رحم در اولياى خدا و هم اجازهى استفاده از آن، از طرف خداست. بنابراين
«1». سجده، 4.
«2». بقره، 255.
«3». انبياء، 28.
«4». غافر، 18.
«5». غافر، 7.
«6». تحريم، 10.
جلد 1 - صفحه 113
اوست كه با رحم و لطف خود، اجازهى شفاعت مىدهد.
سؤال: آيا شفاعت، ارادهى خدا را تغيير مىدهد؟
پاسخ: ارادهى خداوند در شرائط مختلف يك نوع نيست. اراده خدا بر كيفر گناهكار است، ولى اگر او توبه كند، قهرش را برمىدارد. زيرا شرائط انسان گناهكار با انسان توبهكار فرق دارد.
انسانى بخاطر محبّت و ارادت و اطاعت از اولياى خدا در دنيا، مشمول شفاعت آنان مىشود و ديگرى كه مخالف آنان بوده، مشمول نمىشود.
اسباب بخشايش گناهان در دنيا سه چيز است:
1. توبه. «إِلَّا الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» «1»
2. ترك گناهان كبيره. «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ» «2»
3. حسنات و كارهاى نيك. «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» «3»
ولى در آخرت، راه بخشش فقط شفاعت و رحمت ويژه الهى است.
پیام ها
1- ترس از حضور در دادگاه الهى، بدون وجود هرگونه وكيل يا شفيعى، زمينهى تقويت تقواى الهى است. «وَ اتَّقُوا يَوْماً»
2- در برابر عقايد خرافى وباطل، با قاطعيّت برخورد كنيد. «لا يُقْبَلُ، لا يُؤْخَذُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (48)
بعد از آن به جهت تهديد در كفران نعمتهاى سبحانى بيان فرمايد كه:
وَ اتَّقُوا يَوْماً: و بترسيد و بيانديشيد از عذاب و حساب روزى كه:
لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً: در آن روز بىنياز نكند و كفايت ننمايد. و ادا و حق گذارى نتواند كرد هيچ نفس مؤمن از نفس كافر اندك چيزى را، از حقوق مردمان كه در ذمه او باشد. يا كفايت نكند هيچ شخصى از هيچكس چيزى را از عذاب، كه اگر چنانچه هزار نفس مؤمن اتفاق كنند كه يك نفس كافره را از عذاب الهى برهانند و خلاص كنند، ممكن و ميسر نخواهد شد.
وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ: و قبول نشود از براى شخص عاصى شفاعتى بر فرض اينكه شافعى باشد. وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ: و گرفته نشود از آن نفس كافره فديه، كه عوض خود بدهد براى تحمل عذاب در دفع عقاب از او. يا
«1» سوره آل عمران، آيه 110.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 140
آنكه اگر شافعى شفاعت كافر نمايد، يا فديه دهد براى او، هر آينه از او قبول نكنند. وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ: و نباشند ايشان در آن روز كه يارى داده شوند؛ يعنى در دفع عذاب، هيچ كس نصرت ايشان ننمايد. مراد آيه شريفه نفى دفع عذاب است از كافر به تمام جهات، يعنى هيچكس نتواند عذاب را دفع كند از كافر، به هيچ وجهى از وجوه محتمله، زيرا وجوه دافعه عذاب از چهار قسم خارج نيست: يا بر سبيل قهر و نصرت باشد، يا مجّانا، و يا شفاعت، و يا فديه؛ و آيه شريفه شامل تمام اقسام مذكوره مىباشد. حاصل آنكه كفّار به هيچ وجه از عذاب خلاصى نخواهند داشت.
تبصره: «معتزله» استدلال كردهاند به اين آيه شريفه بر نفى شفاعت از اهل كبائر.
«اماميه» جواب فرمودهاند: آيه شريفه مخصوص كفار باشد. و مؤيّد اين است كه خطاب به كفار و نزول آيه بر ردّ قول آنها است، كه مىگفتند آباء ما كه انبياء هستند، شفعاى ما مىباشند در روز جزا.
و نيز اجماع امت واقع شده در شفاعت حضرت پيغمبر و ائمه معصومين و مؤمنين.
و احاديث بسيار در اين باب وارد شده، از جمله فرمود حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: من لم يؤمن بشفاعتى لا انا له اللّه شفاعتى «1». يعنى هر كه ايمان نداشته باشد شفاعت مرا، پس نائل نفرمايد او را خدا به شفاعت من.
و نيز فرمود: ادّ خرت شفاعتى لاهل الكبائر من امّتى «2». يعنى ذخيره نمودم شفاعت خود را براى اهل معاصى كبيره از امّت من.
و نيز فرمود: انّى اشفع يوم القيمة فاشفّع فيشفع علىّ فيشفّع و يشفع اهل
«1» مسند الرّسول، جلد اوّل، صفحه 366، حديث 4 (بنقل از بحار الانوار، جلد هشتم، صفحه 34)
«2» مجمع البيان، جلد اوّل، صفحه 104 (اين حديث با عبارات متفاوت در متون معتبر حديثى شيعه و سنّى ثبت شده و طبرسى، صاحب تفسير مجمع البيان، معتقد است كه حديث مورد قبول همه مسلمانان مىباشد)
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 141
بيتى فيشفّعون، و انّ ادنى المؤمنين شفاعة ليشفع فى اربعين من اخوانه كلّه قد استوجب النّار «1». يعنى: به درستى كه من شفاعت كنم روز قيامت و قبول شود شفاعت من، و على عليه السّلام شفاعت كند پس قبول شود، و همچنين اهل بيت من شفاعت كنند و قبول شود؛ به درستى كه كمتر مؤمن كه شفاعت كند، در حق چهل نفر از برادران او است كه تمام مستحق آتش باشند.
بنابراين اصل شفاعت مسلم باشد، منتها شفاعت در حق مرضىّ الدين است، زيرا فرموده: وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى «2». پس مؤمن نبايد مغرور شود به شفاعت و خود را از تدارك به عمل باز دارد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (48)
ترجمه
و بترسيد از روز كه كفايت نكند كسى از كسى چيزيرا و قبول نشود از او شفاعتى و گرفته نشود از او مقابلى و نه ايشان يارى كرده شوند..
تفسير
چنين روزى روز مرگ است كه بايد از آنروز ترسيد و وسيله نجات را در زمان حيات تهيه نمود چون در آنروز كسى قادر نيست كه دفع كند از كسى عذابى را كه مستحق شده است و قبول نميشود شفاعت كسى در تاخير موت و اخذ نميشود از كسى فدائى كه او بميرد و آنكس بماند و كسى با او يارى نمىكند كه بتواند دفع موت و عذاب او را بنمايد چنانچه در تفسير امام (ع) از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه اين روز روز مرگ است كه شفاعت و فدا كفايت از شخص نميكند اما روز قيامت پس ما خانواده كفايت ميكنيم از شيعيان خودمان بنحو اكمل هر آينه ميباشيم مقيم بر اعراف ميان بهشت و جهنم ما كه محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و آل اطهار اين خمسه طيبه هستيم و مىبينيم شيعيان خود را در آن عرصات پس كسانيكه از آنها در بعضى از شدائد باشند ميفرستيم نزد ايشان خيار شيعيان خودمان را مانند سلمان و أبو ذر و مقداد و عمار و امثال آنان را در هر عصرى از اعصار تا روز قيامت پس بشتاب ميروند و مانند بازهاى شكارى آنانرا صيد نموده فورا وارد بهشت مينمايند و ميفرستيم براى جمعآورى بقاياى دوستان خودمان خوبان شيعيان خود را مانند كبوتر پس برميچينند ايشانرا از صفحه محشر مانند پرنده كه حبه را برميچيند و نقل مىدهند آنانرا ببهشت در حضور ما و همانا وارد ميشود يكى از گناهكاران شيعيان ما در صورتى كه داراى ولايت ما باشد و مراعات تقيه و حقوق برادران خود را نموده باشد با آنكه واقف شده است در مقابل او براى فدا از صد نفر تا صد هزار نفر از دشمنان ما پس گفته ميشود اينها فدائيان تواند از آتش و داخل ميشوند اين مؤمنان در بهشت و آن ناصبىها در جهنم و اين است مراد خداوند كه فرموده ربما يود الذين كفروا لو كانوا مسلمين يعنى بسا دوست ميدارند آنانكه كافر شدند بولايت اگر بودند منقاد ائمه اطهار در دنيا ولى افسوس كه ديگر پشيمانى سودى ندارد و بعضى گفتهاند مراد روز قيامت است كه روز وا نفسا است و كسى بداد كسى نميرسد و شفاعت در باره غير اهل ايمان قبول نميشود، و بنظر حقير چون شفاعت موقوف باذن الهى است شفاعت متعارف كه تصرف
جلد 1 صفحه 78
در اراده طرف است نيست و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ اتَّقُوا يَوماً لا تَجزِي نَفسٌ عَن نَفسٍ شَيئاً وَ لا يُقبَلُ مِنها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤخَذُ مِنها عَدلٌ وَ لا هُم يُنصَرُونَ (48)
(بترسيد از روزي که چيزي را كسي از كسي كفايت نكند و شفاعت و وساطتي از او قبول نشود و عدل و عوضي از آن كس گرفته نشود و اينان ياري كرده نشوند).
يوما منصوب است براي اينكه مفعول و اتقوا است و مراد روز قيامت است و براي اينکه روز در اينکه آيه چهار خصلت ذكر شده:
(اول) لا تَجزِي نَفسٌ عَن نَفسٍ شَيئاً «لا تجزي بمعني» لا تكون باشد يعني هيچكس چيزي را از ثواب يا عقاب و پاداش و حساب و غيره از ديگري كفايت نكند و كسي را بجاي ديگري جزا ندهند چنانچه در آيات ديگر نيز باين معني تصريح شده مانند آيه شريفه: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخري«1» بردارنده بار و گناه ديگري را بر ندارد) و مانند وَ اخشَوا يَوماً لا يَجزِي والِدٌ عَن وَلَدِهِ وَ لا مَولُودٌ هُوَ جازٍ عَن والِدِهِ شَيئاً«2» (بترسيد از روزي که پدري از فرزندش چيزي را كفايت نميكند و فرزندي هم كفايت كننده چيزي از پدرش نميباشد) و مانند فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيراً يَرَهُ وَ مَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ«3» (هر كس باندازه سنگيني ذرّه كار خوب كند آن را ميبيند و هر كس باندازه سنگيني ذره كار بد كند آن را ميبيند.
و نظير حديث مشهور «
النّاس مجزيون باعمالهم ان خيرا فخير و ان شرا فشرّ
» و اينکه آيات منافات ندارد با اخباري که باين مضمون روايت شده «
من سنّ سنّة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها الي يوم القيمة و من سنّ سنّة سيّئة کان له
1- سوره انعام آيه 164
2- سوره لقمان آيه 32
[.....]
3- سوره زلزال آيه 8
جلد 2 - صفحه 25
اللهوزرها و وزر من عمل بها الي يوم القيمة}
» زيرا اينکه جزاء از ثواب يا عقاب، اثر عمل خود اوست که اينکه سنت خوب يا بد را گذارده است.
و به بيان واضحتر اينكه عامل بر سه قسم است: عامل بالمباشرة، عامل بالتسبيب، و عامل بالرضا، عامل بالمباشرة كسي است که خود كاري را انجام دهد و عامل بالتسبيب كسي است که سبب شود ديگري عمل خير يا شري را انجام دهد و چنين كسي در ثواب يا گناه مباشر عمل شريك است بدون اينكه از ثواب يا عقاب او چيزي كم شود و بنا بر اينکه اگر حساب شود بسا ثواب يا عقاب سبب ميليونها بيش از ثواب يا عقاب مباشر است مثلا مرحوم كليني يا صدوق يا مجلسي رحمهم اللّه را در نظر بگيريد اينهمه كتاب که در بيان عقائد و اخلاق و جمع اخبار اهل بيت مجلسي تصنيف نموده تا قيامت هر که از آنها بهره برداري كند و مشمول ثواب و اجر شود مرحوم مجلسي با همه اينها شريك ميباشد و مرحوم صدوق و كليني نيز که سبب شده که مرحوم مجلسي و امثال او اينکه تأليفات را بنمايند و ديگران بهره برداري كنند با مجلسي و هزاران مثل او شريك خواهند بود و هكذا هر چه بالاتر روي تا بمقام مقدس ائمه طاهرين و نبي اكرم برسد که سبب تمام اينکه هدايات و خيرات و بركات بودهاند و بر عكس ابو حنيفه و امثال او که سبب اضلال و انحراف مردم از طريق حق شدند در عقاب تمام گمراهيها و انحرافاتي که ديگران بواسطه اينها يافتهاند شريكند و هكذا تا برسد بكساني که سبب پيدايش و پر و بال دادن بامثال ابو حنيفه شدند.
و عامل بالرضا كسي است که بعمل كسي راضي و خشنود باشد، چنين كسي نيز در ثواب يا عقاب او شريك خواهد بود «
الراضي بفعل قوم كالداخل فيهم
» و همچنين اينکه آيات منافات ندارد با اخباري که وارد شده فرداي قيامت عبادات ظالم و غيبت كننده را بمظلوم و شخصي که غيبت او شده ميدهند و معاصي
جلد 2 - صفحه 26
مظلوم و مغتاب را بر ظالم و غيبت كننده بار ميكنند، زيرا اينکه اثر ظلم و غيبت و اثر عمل خود ظالم و غيبت كننده است.
(دوم) وَ لا يُقبَلُ مِنها شَفاعَةٌ آيات راجع بشفاعت بر دو دسته است:
يك دسته مطلق شفاعت را نفي ميكند مانند همين آيه و آياتي ديگر.
و يك دسته شفاعت را مقيّد باذن و رضايت و اجازه حق تعالي مينمايد و شفاعت بدون اذن و رضايت حق را نفي مينمايد مانند مَن ذَا الَّذِي يَشفَعُ عِندَهُ إِلّا بِإِذنِهِ«1» وَ لا يَشفَعُونَ إِلّا لِمَنِ ارتَضي«2» و غير اينها و روي قواعد اطلاق و تقييد، آيات مقيّده مقدّم است بلكه روي قواعد نصّ و ظاهر، نص مقدم ميباشد، و آيات دسته اول ظاهر در نفي مطلق، و دسته دوم نصّ در ثبوت مقيّد است و البته نصّ بر ظاهر مقدّم است علاوه بر اينكه اخبار متواتره بتواتر اجمالي و همچنين ضرورت مذهب شيعه و اجماع علماء از متقدمين و متأخرين بر ثبوت شفاعت قائم است و تفصيل اينکه مطلب را در كلم الطيب كاملا متعرض شدهايم«3» قطع نظر از همه اينها ميگوييم آيات نافيه شفاعت در مقام بيان اينکه است که فرداي قيامت اختيارات از همه افراد سلب ميشود، امر، امر خدا، حكم، حكم خدا و فرمان، فرمان اوست، اگر خداوند بخواهد كسي را بهشت ببرد براي خدمتي که به پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم يا صديقه طاهره «ع» يا ائمه طاهرين «ع» يا ذريه آنها يا بعالم و مؤمنين و يا بمقدسات ديني مانند قرآن نموده باشد، كسي را نميرسد که اعتراض كند، و معني شفاعت همين است، بنا بر اينکه منافاتي نيست تا در صدد رفع آن برآئيم«4».
(سوم) وَ لا يُؤخَذُ مِنها عَدلٌ يعني كسي را بجاي ديگري نميگيرند و فديه نميپذيرند، در جنگها معمول بود كساني را که بعنوان اسارت ميگرفتند بسا
1- سوره البقره آية الكرسي
2- سوره انبياء آيه 29
3- مجلد سوم ص 237- 246
4- بعلاوه تمام آيات نافيه راجع بكفار است و اهل ضلالت اما نسبت باهل ايمان دليلي بر نفي آن نداريم
جلد 2 - صفحه 27
فديه از آنها اخذ نموده و آزادشان ميكردند و اينکه در غزوات اسلامي نيز معمول بود، و در قيامت فديه از كسي نميپذيرند چنانچه در آيات ديگر نيز تصريح شده مانند: فَاليَومَ لا يُؤخَذُ مِنكُم فِديَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا«1» و مانند آيه شريفه إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَو أَنَّ لَهُم ما فِي الأَرضِ جَمِيعاً وَ مِثلَهُ مَعَهُ لِيَفتَدُوا بِهِ مِن عَذابِ يَومِ القِيامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنهُم وَ لَهُم عَذابٌ أَلِيمٌ«2» و اينکه موضوع هم مقيّد ميشود باخباري که از رسول اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه طاهرين بالاخص حضرت صادق عليه السّلام روايت شده که فرداي قيامت كفار اهل كتاب را بجاي امّت مرحومه و همچنين نصاب اهل خلاف را بجاي شيعيان بجهنم ميبرند و اينکه اخبار و دفع اشكالي را که متوجه آنها ميشود در مجلد سوم كلم الطيب بيان نمودهايم«3» و در مقدمه همين كتاب نيز اثبات كردهايم که عمومات و اطلاقات قرآن را ميتوان باخبار قطعي تخصيص و تقييد نمود«4» (چهارم) وَ لا هُم يُنصَرُونَ يعني كسي بكمك و نصرت آنان قيام نميكند که عذاب الهي را از آنان رفع نمايد و هر كس بپاداش عمل خود خواهد رسيد.
برگزیده تفسیر نمونه
اشاره
(آیه 48)- در این آیه، قرآن خط بطلانی بر خیالهای باطل یهود میکشد، زیرا آنها معتقد بودند که چون نیاکان و اجدادشان پیامبران خدا بودند آنها را شفاعت خواهند کرد، و یا گمان میکردند میتوان برای گناهان فدیه و بدل تهیه نمود، همان گونه که در این جهان متوسل به رشوه میشدند.
قرآن میگوید: «از آن روز بترسید که هیچ کس از دیگری دفاع نمیکند» (وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً).
«و نه شفاعتی (بیاذن پروردگار) پذیرفته میشود» (وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ).
«و نه غرامت و بدلی قبول خواهد شد» (وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ).
«و نه کسی برای یاری انسان به پا میخیزد» (وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).
خلاصه حاکم و قاضی آن صحنه کسی است که جز عمل پاک را قبول نمیکند.
در حقیقت آیه فوق اشاره به این است که در این دنیا چنین معمول است که برای نجات مجرمان از مجازات از طرق مختلفی وارد میشوند: گاه یک نفر جریمه دیگری را پذیرا میشود و آن را اداء میکند. اگر این معنی ممکن نشد متوسل به شفاعت میگردد و اشخاصی را بر میانگیزد که از او شفاعت کنند. باز اگر این هم نشد سعی میکنند که با پرداختن غرامت خود را آزاد سازند.
ج1، ص72
اینها طرق مختلف فرار از مجازات در دنیا است، ولی قرآن میگوید: اصول حاکم بر مجازاتها در قیامت بکلی از این امور جداست، و هیچ یک از این امور در آنجا به کار نمیآید، تنها راه نجات، پناه بردن به سایه ایمان و تقوا است و استمداد از لطف پروردگار.
بررسی عقاید بت پرستان یا منحرفین اهل کتاب نشان میدهد که این گونه افکار خرافی در میان آنها کم نبوده، مثلا در حالات یهود میخوانیم که آنها برای کفاره گناهانشان قربانی میکردند، اگر دسترسی به قربانی بزرگ نداشتند یک جفت کبوتر قربانی میکردند.
1- قرآن و مسأله شفاعت
«1»
بدون شک مجازاتهای الهی چه در این جهان و چه در قیامت جنبه انتقامی ندارد، بلکه همه آنها در حقیقت ضامن اجرا برای اطاعت از قوانین و در نتیجه پیشرفت و تکامل انسانهاست، بنابراین هر چیز که این ضامن اجرا را تضعیف کند باید از آن احتراز جست تا جرأت و جسارت بر گناه در مردم پیدا نشود.
از سوی دیگر نباید راه بازگشت و اصلاح را بکلی بر روی گناهکاران بست بلکه باید به آنها امکان داد که خود را اصلاح کنند و به سوی خدا و پاکی تقوا بازگردند.
«شفاعت» در معنی صحیحش برای حفظ همین تعادل است، و وسیلهای است برای بازگشت گناهکاران و آلودگان، و در معنی غلط و نادرستش موجب تشویق و جرأت بر گناه است.
کسانی که جنبههای مختلف شفاعت و مفاهیم صحیح آن را از هم تفکیک نکردهاند گاه بکلی منکر مسأله شفاعت شده، آن را با توصیه و پارتی بازی در برابر
(1) کلمه «شفاعت» از ریشه «شفع» به معنی (جفت) و «ضمّ الشیء الی مثله» گرفته شده و نقطه مقابل آن «وتر» به معنی تک و تنها است، سپس به ضمیمه شدن فرد برتر و قویتر برای کمک به فرد ضعیفتر اطلاق گردیده است.
ج1، ص73
سلاطین و حاکمان ظالم برابر میدانند! و گاه مانند و هابیان آیه فوق را که میگوید: «وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ» در قیامت از کسی شفاعت پذیرفته نمیشود بدون توجّه به آیات دیگر دستاویز قرار داده و بکلی شفاعت را انکار کردهاند.
2- شرایط گوناگون شفاعت
آیات شفاعت به خوبی نشان میدهد که مسأله شفاعت از نظر منطق اسلام یک موضوع بیقید و شرط نیست بلکه قیود و شرایطی، از نظر جرمی که در باره آن شفاعت میشود از یکسو، شخص شفاعت شونده از سوی دیگر، و شخص شفاعت کننده از سوی سوم دارد که چهره اصلی شفاعت و فلسفه آن را روشن میسازد. مثلا گناهانی همانند ظلم و ستم بطور کلی از دایره شفاعت بیرون شمرده شده و قرآن میگوید: ظالمان «شفیع مطاعی» ندارند! از طرف دیگر طبق آیه 28 سوره انبیاء تنها کسانی مشمول بخشودگی از طریق شفاعت میشوند که به مقام «ارتضاء» رسیدهاند و طبق آیه 87 سوره مریم دارای «عهد الهی» هستند.
این دو عنوان همان گونه که از مفهوم لغوی آنها، و از روایاتی که در تفسیر این آیات وارد شده، استفاده میشود به معنی ایمان به خدا و حساب و میزان و پاداش و کیفر و اعتراف به حسنات و سیئات- نیکی اعمال نیک و بدی اعمال بد- و گواهی به درستی تمام مقرراتی است که از سوی خدا نازل شده، ایمانی که در فکر و سپس در زندگی آدمی انعکاس یابد، و نشانهاش این است که خود را از صف ظالمان طغیانگر که هیچ اصل مقدّسی را به رسمیت نمیشناسند بیرون آورد و به تجدید نظر در برنامههای خود وا دارد.
و در مورد شفاعت کنندگان نیز این شرط را ذکر کرده که باید گواه بر حق باشند «إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ» (زخرف: 87).
و به این ترتیب شفاعت شونده باید یک نوع ارتباط و پیوند با شفاعت کننده برقرار سازد، پیوندی از طریق توجه به حقّ و گواهی قولی و فعلی به آن، که این خود نیز عامل دیگری برای سازندگی و بسیج نیروها در مسیر حقّ است.
ج1، ص74
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم